زندگی مثل...
|
|
زندگى مثل يک كامواست از دستت كه در برود، مى شود كلاف سر در گم، گره مى خورد، می پيچد به هم، گره گره مى شود.
بعد بايد صبورى كنى، گره را به وقتش با حوصله واكنى، زياد كه كلنجار بروى، گره بزرگتر مى شود، کورتر مى شود يک جايى ديگر كارى نمى شود كرد، بايد سر و ته كلاف را بريد
يک گره ى ظريف و كوچک زد، بعد آن گره را توى بافتنى جورى قايم كرد، محوكرد، جورى كه معلوم نشود.
یادمان باشد گره هاى توى كلاف همان دلخورى هاى كوچک و بزرگند
همان كينه هاى چند ساله بايد يک جايى تمامش كرد سر و تهش را بريد زندگى به بندى بند است ْ به نام «حرمت» كه اگر پاره شود تمام است...
سلام صبح تان عسلی و روزتان طلایی
نظرات شما عزیزان:
|
شنبه 9 ارديبهشت 1402برچسب:,
|
|
|
|
|